امید فرج الهی

امید فرج الهی

شعر و دیگر هیچ...
امید فرج الهی

امید فرج الهی

شعر و دیگر هیچ...

تولد

هنگام تولدم ستاره ی دنباله داری را می بینید
که روحم را در زمین پخش می کند
جارچیان شهر را خبر کنید
رمالها و جادوگران را بخوانید
فرعون مصر را با تمام مارها و اجنه هایش احضار کنید
هرچه کشکول دارید در نیل بریزید
معجونی بسازید و دست شیخ بها و ابوریحان بدهید
شاید عاقل شدند
به خیام بگویید انگورهای گندیده اش را برای خیرات آماده کند
سینوهه را خبر کنید با چکش و میخ
با سنسورهای الکتریکی به جان مغزم بیفتد
یا اصلا استیو جابز را بیاورید نسل آخر واژگان هوشمند را
از ذهن من کشف کند
به قلبم آرام دست بزنید
 از سنگ شیشه ایست که هیچ زلیخایی قادر به تسخیرش نشد
 جز تو
 تویی که پس از مرگم جسمت را درون خانه حبس می کنی
و روحت را با من به گور میبری
امیدوارم تا روزی که نقش قبرم می کنید
عینکی اختراع شده باشد که چشم سومتان شود
-------------------
امید فرج الهی





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد