امید فرج الهی

امید فرج الهی

شعر و دیگر هیچ...
امید فرج الهی

امید فرج الهی

شعر و دیگر هیچ...

La liberté


(La liberté)


 J'existe donc j'agis 

 Librement je traverse le feu rouge 

 Ce n'est important si une vielle dame n'insulte

 Ou si les voitures donnent des baissé s inattendus

 Parfois je deviens voleur

 Parfois assassin 

 Tu te moque de monProphète 

 Et moi je brûle ton église

 C'est ça la liberté

 Seulement je ne sais pas pourquoi je marche dans la Forêt

 Les animaux ne comprennent pas ma langue

---------------------------------

 (omid-farajollahi)

دیوار


فرق نمی کند در برلین باشم یا چین

دیوارها صوتی باشند یا تصویری

دیوار دیوار است

پر از ملات های نفهم

(امید فرج الهی)

از کتاب مدار گیج درجه

ترجمه یکی از اشعارم به زبان های فرانسوی،آلمانی،هلندی،توسط خانم محمدیان


درختان  خودسوزی می کنند
و جنگل رفیق ابر می شود
غم انگیز است
 دیدن کوه 
سایه اش را که
از دیوار طلب می کند
-----------
(امید فرج الهی)

(french)
Les arbres śimmole
Et la jungle devient copine avec le nuage
Ć est triste
Voir la montagne
Qui demande son ombre aubmur
-----------------------------------------
(omid farajollahi)

(german)
Die Bäume brennen sich tot,
Und Wald befreundet sich mit dem Wölken,
Es ist Traurig, um
Berge zu Schauen,
Dass seine Schatten von der Wand fördert.
---------------------------------------------------
(omid farajollahi)

(nederland)

Bomen doen aan zelf branding
En het bos wordt bevriend met de hemel
Het is triestig
Om te zien dat een berg
 zijn eigen schaduw aan een muur aanvraagt

نگاهی به کتاب "عطر زنی در آسانسور" از الهام گردی

الهام گردی را نمی شناختم.خیلی اتفاقی از طریق دوستان کتابش را خواندم و خریدم و باز خواندم و همچنان می خوانمش ، چون این نوع نوشتن را در کمتر شاعری دیدم.نوشتنی از روی تعهد به واژه و شعر و درد و عشق.از طعنه های این کتاب و زبان معترضش ، از زیستن شاعر لابلای سطرها و گرفتن دست مخاطب برای همراهی به وجد آمدم.چقدر روح دمیده شده از کالبد مولف در اشیاء درون شعرها زیباست و چه خوب می توان به کشف لایه های دیگر رسید.
"عطر زنی در آسانسور" بوی زندگی و زیستن الهام گردی است.کتابی که باید بارها خواند و لابلای تصاویرش زیست و غرق در لذت و درد شد.اشعاری که حرف از دهان مادر و مادربزرگ دارد ، از پدر و پدربزرگ و جنگ ، از مهاجرت شاعر به کشور و جهانی دیگر ، از نگاه خاص و ویژه به اشیاء پیرامون و کارکردی مناسب .
مخاطب به راحتی غرق در نوستالژی های کتاب می شود و با خیالی آسوده در ذهن مولف قدم می  زند.
الهام گردی در شعر، عکاس خوبی است . زوایای دوربینش متفاوت است ، همه چیز را تصویر می بیند در فضایی که خودش خلق کرده.از کلیت این کتاب لذت بردم و کاش کمی بیشتر دقت می شد به حذف افعال و سطرهای اضافی.کاش در تقطیع هم دقت بیشتری می شد.بی شک در کتاب بعدی که از الهام گردی خواهیم خواند این معایب نیز برطرف خواهد شد.
کمی لابلای اشعار و سطرهای این کتاب قدم بزنیم :
دست نجار است
که صندلی را تکان می دهد
وگرنه درخت ها
از مهاجرت خوششان نمی آمد
خوششان نمی آمد
به آن ها بگوییم
میز
صندلی
کمد
( صفحه یازده )

به خیابان بیا
و قدم بزن با کفش های ملی زنی
که فیل های زیادی را ترسانده است
( صفحه دوازد )

دیگر حق با من نیست
حق با زیبایی من است
و این اتفاق در آشپزخانه نمی افتد
( صفحه بیست و پنج )

ناصرخسرو در رگ های برادرم قدم می زد
زالوی زیبایی بود سوزن،که با سرنگ می خوابید
( صفحه بیست و هفت )

شاید زنی باشم در مترو
که با کشته شدگان دیروز
روزنامه می خواند
( صفحه سی و سه )

از قرمه سبزی
که چون جاسوسی سیاه در آشپزخانه پرسه می زد
وبا هزار چشم بلبلی اش
از احوالات خانه نسخه بر می داشت
( صفحه سی و پنج )

باغ فیلم کوتاهی بود
که با عصای پدربزرگ اکران می شد
من اما تماشاچی خوبی نبودم
فکر می کردم پرتقال ، سرطان خون دارد
درخت ها شیمیایی شده اند
و انگور ، داروی بیهوشی خورده
( صفحه پنجاه و دو )

منتشر شده در فصلنامه کانون فرهنگی چوک




جلسه رونمایی کتاب امید فرج الهی " مدار گیج درجه "

جلسه رونمایی کتاب امید فرج الهی " مدار گیج درجه " ، در روز پنجشنبه ،27 شهریور ، با حضور اساتید :
علیرضا راهب
حامد ابراهیم پور
علیرضا بهرامی
از ساعت 15 الی 17 در کافه نوآر برگزار می شود.
آدرس :

خیابان ولیعصر ، زرتشت غربی، بین خیابان دوم و خیابان سوم، مجتمع تجاری کیان، طبقه اول، واحد F4، کافه نوآر



اعلامیه ترحیم

شبیه اعلامیه ترحیم شدم

خندان بودن عکسم

اشک همه را دراورده

----------------

امید فرج الهی

مدار گیج درجه

تولد

هنگام تولدم ستاره ی دنباله داری را می بینید
که روحم را در زمین پخش می کند
جارچیان شهر را خبر کنید
رمالها و جادوگران را بخوانید
فرعون مصر را با تمام مارها و اجنه هایش احضار کنید
هرچه کشکول دارید در نیل بریزید
معجونی بسازید و دست شیخ بها و ابوریحان بدهید
شاید عاقل شدند
به خیام بگویید انگورهای گندیده اش را برای خیرات آماده کند
سینوهه را خبر کنید با چکش و میخ
با سنسورهای الکتریکی به جان مغزم بیفتد
یا اصلا استیو جابز را بیاورید نسل آخر واژگان هوشمند را
از ذهن من کشف کند
به قلبم آرام دست بزنید
 از سنگ شیشه ایست که هیچ زلیخایی قادر به تسخیرش نشد
 جز تو
 تویی که پس از مرگم جسمت را درون خانه حبس می کنی
و روحت را با من به گور میبری
امیدوارم تا روزی که نقش قبرم می کنید
عینکی اختراع شده باشد که چشم سومتان شود
-------------------
امید فرج الهی